در احادیث ذکر شده” ما من شَیء اَفسَدُ لِلقلب من خطیئه، انَّ القَلب لَیُواقعُ الخَطیئه بِهِ حَتّی تَقلَّبُ عَلَیهِ فَیَصیرُ اَعلاهُ اَسفَلَهُ”

یعنی هیچ چیزی به اندازه خطاو لغزش وگناهکاری روح را بیمار و فاسد نمیکند ؛روح پشت سر هم کار سیاه انجام می دهد تا آنجا که یکسره زیر و رو میشود و فطرت بشری به یک حیوان  درنده وبلکه بدتر از آن تبدیل میشود.در حدیث دیگر این طور آمده که در هر روحی یک نقطه سفید هست؛اگر آدمی گناهی بکند در آن نقطه سفید یک نقطه سیاه پیدا میشود؛ اگر از این گناه پشیمان شودو توبه کند آن نقطه تاریک محو می گرددواگر به گناه  و…. ادامه بدهد  آن نقطه سیاه توسعه پیدا میکند  تا تمام آن سفیدی رابگیرد؛همین که دیگر قسمت سفیدی باقی نماند سقوط این آدم قطعی است،امیدی به بازگشت اونیست.

بعد در همین حدیث فرمود:این است  معنای آیه قرآن.(کَلا بَل رانَ عَلی قُلوبِهِم ما کانوا یکسبون)۱

یعنی درباره اینها سخن مگو ،اعمال تاریک و سیاه اینها به صورت زنگاری بر روی قلبشان درآمده است. این آیه حالت سقوط اخلاقی وروحی بشر را ذکر میکند.

تنها عمل سیاه وسیاه کاری نیست که روح را سیاه میکند،عوامل دیگر  هم هست که در تاریک کردن روح وتیره ساختن دل موثر است؛از آن جمله  است محیطها ومعاشرتها .تاثیر معاشرت  چه در جهت نیکی و چه درجهت بدی خیلی واضح و روشن است. آدمی روح بسیار حساسی دارد،زود تحت تاثیر واقع میشود.ممکن است بعضی اشخاص خودشان را گول بزنند و خیال کنند محیط و معاشرت در آنها تاثیر ندارد،ولی اشتباه است، انسان با روحی  بسیار حساس وقابل تغییر آفریده شده. تغییرات روحی که در انسان پیدا می شود مگر خیلی زیاد باشد که خودش بفهمد و الاکمتر خود شخص متوجه تغییرات و تبدیلات روحی خود میشود.

انسان گاهی جسماً لاغر میشود و چند کیلو سبک تر میگردد وچاق میشود  چند کیلو سنگین تر میشود ،تا خودش را وزن نکند متوجه  نمیشود.تغییرات و کم و زیادهای روحی  به درجاتی نامحسوس تر و دقیق تر است وبه طریق اولی فهمیده نمیشود ومتاسفانه  همچو  وسیله ای نیست که انسان  هر روز  یک بار  یا هفته ای  یک بار  ویا  ماهی  یک باروحداقل  سالی یک بار خودش  را وزن  کند  وببیند  چقدر از لحاظ روحیه سبک تر یا سنگین تر شده.

صلاح وفساد بدون آنکه خود اشخاص بفهمند از فردی  به فردی سرایت میکند:

می رود از سینه هادر سینه ها

                 از ره پنهان صلاح و کینه ها

همنشین اهل معنا باش تا 

             هم عطا یابی وهم باشی فتی

یک زمان هم صحبتی با اولیا

            بهتر از صد ساله طاعت بی ریا

گر توسنگ خاره و مرمربُوی  

          چون به صابحدل رسی گوهر شوی

مهر پاکان در میان جان نشان

        دل مده الا به مهر دلخوشان

کوی نومیدی مرو امیدهاست 

     سوی تاریکی مرو خورشیدهاست

دل،تو  رادر کوی اهل دل کشد 

تن،تورا در حبس آب و گل کشد

همین غذای دل طلب از همدلی    

رو بجوی اقبال را از مقبلی

دست زن در ذیل صاحب دولتی

تازافضالش بیابی رفعتی 

صاحبت صالح تو را صالح کند 

صحبت طالح تو را طالح کند.

علی علیه السلام فرمودند:” واعلَموا اَنَّ یَسیرَ الرِّیاءِ شِرکُ ومُجالَسهَ اَهل الهَوی مَنساهُ لِلیمانِ” بدانید که  ریای کم و کوچک هم شرک به خداست ،همنشینی با هواپرستان  فراموشخانه ی ایمان  است. تعبیر بسیار رسا وکامل همین است که  علی فرمود ،فراموشخانه است، یعنی  انسان  آنقدر تحت تاثیر دوستان و معاشران بد هست که تا وقتی که با آنها هست مثل این است که او را در فراموشخانه برده اند ،افکار وعقاید پاک خود را موقتا از یادمی برد ؛مثل این است  که در آن وقت  همچو افکار و عقایدی نداشته است. در …… معروف است که معاشرت  بوی دارد ،یعنی هرکس  بوی معاشرت را میگیرد، بوی خوی  می آورد. شاعر می گوید:

از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت

من را بگذشت جستجوی تو گرفت

دیگر زمنش هیچ نمی آیدیاد

بوی  تو گرفته بود و خوی تو گرفت 

اصل مطلب این است که ما به این اصل تسلیم بشویم که تا قابلیت و استعدادنباشد  هیچ کمالی صورت نمی گیرد .

تهذیب و تصفیه نفس برای این است که قابلیت واستعداد ذاتی  انسان برای ترقی ضایع نشود  وبلکه بیشتر  بشود :"قد اَفلَحَ مَن زَکّها و قد خابَ مَن دسها”

رستگار شد آنکس که غشی وغلی در روح خود وارد ساخت .

سلب استعدادوقابلیت روح از آن نظر که روح جوهر  زنده است .

نظیر سلب قابلیت حیات از یک دانه گندم  است . دانه گندم  استعداددارد که کشت شود و رشد و نمو کند وبه صورت  ساقه و سنبله درآید ،اما گاهی میمیرد ،دیگر قابل روییدن و رشد نیست . به همین جهت  است که در قرآن  کریم  از استعداد روحی  انسان  به” حیات “تعبیر میکند، میفرماید :ولینذر من کان حیا ویحق القول علی الکافرین  ۲
این قرآن شعر نیست ،خیال نیست ،ما به او شعر وخیال القاء نکردیم،شعر وتخیل شایسته اونیست ،این ذکر  و مایه بیداری  وهوشیاری است؛قرآنی است  روشن کننده ،که کسانی را که زنده هستند ومایه زندگی در روح آنها هست  ونمرده اند  آگاهی دهد واعلام خطر کند واما آنهاکه بکلی محجوب  وبی خبرند امر حق درباره ی آنها جاری شود .قرآن که شعر و خیال نیست ،حکمت است ،مایه هوشیاری وبیداری است ،عامل حیات  است ،عامل رویانیدن است ،برای چه کسانی مفید و نافع است ؟چه کسانی را رشد میدهد و میرویاند ؟آنهایی را که لااقل پرتوی از حیات وزندگی در دانه روح و قلبشان باقی است.

1-شمس/9و10—-مطففین/14
2-یس/70.
منبع:کتاب حکمت ها واندرزها جلد اول.شهید مرتضی مطهری.

   سه شنبه 31 تیر 1399نظر دهید »
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو